خانه احساس

ساخت وبلاگ
از پس یک سکوت بی انتها‎ از پس یک انتظارجان فرسا ‎ تو را میخوانم‎ پژواک صدایم احاطه میکند تمام حجم سرد و تاریک نبودت را دلشوره همچون خفاشهای سیاه درخلوتم به پرواز در می آید و قلبم را به لرزه وا می دارند انتظار نبودنت سخت است سخت است سخت بدتر از آن بی خبری است که جانم را به لب می رساند ‎ عشق من بیا که چشمان منتظرم تو را می خواند‎ دستانم تو را می خواهد و قلبم باهرطپش توراصدامی زند خانه احساس...
ما را در سایت خانه احساس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehsssasss بازدید : 43 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 17:58

با من باش ‎ با من عاشق‎ بامن تنها بامنی که نفسم بند شده به چشمانت به نگاهت‎ همین دم را تو با من باش‎ شاید فردایی نباشد ‎ درچشمانم خیره میشود چشمانش غمبار است مملو از نوعی ترس از رفتن اما باز مردانگی میکند مثل یک مرد با صلابت به آرامش میرساند مرا عزیزم نگران نباش نمیگذارم اذیت شوی حتی به قیمت نابودی خودم طوری از زندگیت خارج میشوم که ناراحت نشوی متعجب نگاهش میکنم دستانش را میگیرم در چشمانش خیره میشوم و میگویم "دیونه تو بری من میمیرم چطوری میخوای بری که من خانه احساس...
ما را در سایت خانه احساس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehsssasss بازدید : 48 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 17:58

ثانیه ها که می روند دنبال هم من میمانم و خیال تو... و تو که دورتر از من دورتر از هر آنچه در خیال میپرورانم ایستاده ای خموش باد که می وزد آرام بوی تو در لحظه هایم میپیچد و لبخند بر لبان خشکیده ام برق می زند تو با منی تو در منی تا هر کجا که می خواهی برو دور باش به خیال خود ولی در من ته نشین نمیشوی هرگز... خانه احساس...
ما را در سایت خانه احساس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehsssasss بازدید : 66 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 17:58

نگران من نباش من تو را دارم تویی که با ستارگان می آیی ، میهمان تنهاییم می شوی به یادت به ماه خیره میشوم ؛ دستانم را به مهتاب می دهم، و برایش از عشق میخوانم می خوانم تا سپیده صبح ، تا آن زمان که خورشید چشمانم را به نور خود روشن کند حال تنهاییم را در بقچه سیاه شب پنهان میکنم غمم را با نقابی از لبخند می پوشانم به صبح سلام میکنم تا باز ستارگان چشمک زنان بیایند و من تو را میهمان تنهاییم کنم... خانه احساس...
ما را در سایت خانه احساس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehsssasss بازدید : 45 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 17:58

چقدر خوب است ... رویای با تو بودن آنگاه که قلب خالیم را از یک تــــــــو پر می کنم چقدر خوب است ... غرق شدن در دریایی متلاطم از نوازش های تـــــــو وه .. چه زیباست لمس حضور تو در این دقایق دلتنگی... خمارم... نوش داروی من! مرا به جرعه ای از شراب نگاهت این چمنزار سبز رویایی مهمان می کنی......! رانـ ـ ـا خانه احساس...
ما را در سایت خانه احساس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehsssasss بازدید : 30 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 17:58

میخواهم به گذشته سفرکنم و تاهمیشه آنجا بمانم‎ میخواهم حس خوب دوست داشتن را دوباره تجربه کنم‎ خنده ای ازته دل‎‎ گفتگویی بدون دلهره بدون جنگ‎ یک آرامش ‎ آنجا که توهنوزخوبی‎ هنوز عاشقی‎ آنجا که میتوان بایک لبخند خوشبختی را درآغوش کشید‎‎... خانه احساس...
ما را در سایت خانه احساس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehsssasss بازدید : 32 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 17:58

شب و سکوت و خلوت من با خاطرات تو موسیقی و عاشقانه های من و دلتنگی همیشگی یادچشمانت و باران چشمانم فالی بنام تو فالی برای من بازهم تنهایی و تنهایی و تنهایی خسته ام ازهمه چیزخدایا خانه احساس...
ما را در سایت خانه احساس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehsssasss بازدید : 42 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 17:58

دلتنگی هایم را دوباره پهن کردی ، و شعرهایم جاری شدند میانِ این همه تنهایی . تو که بروی ! دیگر چه کسی می ماند برایِ این همه بیقراری ... در گوشم آرام گفتی " برو " من می روم ! پشتِ یک سیاهی تاریک ، تا دوباره آغاز شود روزهایِ خاموشم . نورها را با خودت ببر و مرا در هیجانِ ندیدن ها ، تنها بگذار . اینجا یک بغض ، گلویم را می فشارد ، و من مانده ام و دست هایی که خالی است . شعرهایم را دوست بدار خوبِ من ! برایِ تو می گویم تنها برایِ تو که شاید دیگر نباشی ... خانه احساس...
ما را در سایت خانه احساس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehsssasss بازدید : 41 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 17:58

بیا ای خسته خاطر دوست! ای مانند من دل کنده و غمگین من اینجا بس دلم تنگ است...! خانه احساس...
ما را در سایت خانه احساس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehsssasss بازدید : 42 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 17:58