دلتنگی هایم را دوباره پهن کردی ، و شعرهایم جاری شدند میانِ این همه تنهایی . تو که بروی ! دیگر چه کسی می ماند برایِ این همه بیقراری ... در گوشم آرام گفتی " برو " من می روم ! پشتِ یک سیاهی تاریک ، تا دوباره آغاز شود روزهایِ خاموشم . نورها را با خودت ببر و مرا در هیجانِ ندیدن ها ، تنها بگذار . اینجا یک بغض ، گلویم را می فشارد ، و من مانده ام و دست هایی که خالی است . شعرهایم را دوست بدار خوبِ من ! برایِ تو می گویم تنها برایِ تو که شاید دیگر نباشی ..., ...ادامه مطلب